شمارش معكوس
سلام عزيز مامان الان كه اينجا نشستم دارم به اون روزي فكر ميكنم كه رفتم آزمايشگاه و آزمايشم مثبت بود اون روز حس عجيبي داشتم باورم نميشد كه ميخوام مامان بشم وفكر ميكردم چطوري بايد نه ماه بگذره اما حالا نه ماه با تمام سختياش ،شب بيداريهاش و انتظارا....از اون روز گذشته امروز آخرين نوبت دكترم بود. و خانم دكتر براي روز پنجشنبه كه ميشه 1390/06/10 تاريخ تولد شما رو مشخص كرد الان تو ايون خونه آقاجون نشستم و دارم به شما و خودم و پس فردا فكر ميكنم و بي صبرانه منتظر ديدن روي ماه شما هستم راستي بابا آريا هم امشب اومده ، و ما كلي خوشحاليم همش با بابايي در مورد اين حرف ميزنيم كه چه شكلي هستي ديگه يه جورايي طاقتمون تمام شده ، عزيزك...
نویسنده :
مامان رزي
0:30
بدون عنوان
عزیز ناز مامان فردا هفته ٣٧ تمام میشه .یکجورائی خیالم راحت شد چون رشد شما دیگه کامل شده آخه می دونی از شروع هفته ٣٧ فقط به وزن شمااضاف میشه و دیگه شما هر وقت تشریف بیارید خطری نداره عزیزم. راستی فراموش کردم بگم که الان ماه مبارک رمضانه / از خدای مهربون خواستم که تمام مامانهای چشم انتظار نی نی هاشون رو سالم و سلامت بدنیا بیارن و نی نی ما هم در کمال سلامتی به آغوشمون بیاد . عزیزکم :ا حتمالا شما توی همین ماه پاک چشمای نازتو بدنیا باز کنی. ...
نویسنده :
مامان رزي
19:06
بدون عنوان
سلام به دخمرم که کلی دوستش دارم عزیزکم روز پنجشنبه 13/مرداد من و شما وبابا اریا رفتیم آتلیه و کلی عکس گرفتیم. آخه می خوام وقتی بزرگ شدی بدونی توی شکم مامان چفدری شده بودی خوشکلم و مامانی توی دوران بارداری چه تغییراتی داشته. دیروز هم با خاله جون فیروزه رفتیم عکسها رو گرفتیم .خیلی خوشگل شده عزیزم. بی صبرانه منتظرم که از ناز دخمرم یک عالمه عکسای خوشگل بگیرم. ...
نویسنده :
مامان رزي
20:10
مسافرم داره می یادl
سلام به مسافر کوچولوی خودم که این روزها دیگه داره به مقصدنزدیک و نزدیکتر می شه و یواش یواش باید از قطار انتظار پیاده شه وقدمهای کوچکشو به این دنیای بزرگ بذاره و چشمهای نازش رو روبه زیبائی های دنیای ناشناخته ای که بهش دعوت شده باز کنه. عزیز دلم : مامان دیگه وارد ٩ماهگی شده و دیگه واسه دیدنت طاقت نداره. ...
نویسنده :
مامان رزي
18:28
بدون عنوان
سلام به دخمر ناز شيطون بلاي خودم ميدوني عزيزم از الان كه تو شكم مامان هستي فهميدم كه چقدر شيطون بلايي روز چهارشنبه 90/04/29 نوبت دكتر داشتم و قرار بود كه اولين نوار قلب شما رو بگيرن خانم دكتر دستگاه رو روي شكم ماماني نصب كرد و قلب قشنگت شروع كرد به تپيدن و ماماني از صداي شنيدن قلبت كلي خوشحال شد گويل براي گرفتن اين نوار قلب شما بايد تكون ميخوردي اما الان كه بايد حركت داشته باشي بي خيال خوابيده بودي عزيزم . خانم دكتر از من خواست با شما صحبت كنم تا بيدار شي بعد ماماني شروع كرد به صحبت كردن با شما اما دريغ از يك حركت .خلاصه ديگه از صحبت كردن با شما گذشت و شروع كردم به تكون خوردن تا شما هم به خودت زحمت بدهي و يك تكو...
نویسنده :
مامان رزي
12:48
دخمر ناز ماماني
سلام دختر ناز مامان چند روزيه كه مامان وقت نكرده سري به وبلاگ شما بزنه آخه خيلي مشغول بودم و وقت نكردم هفته گذشته چهارشنبه با بابايي اومديم خونه آقاجون و پنجشنبه و جمعه با عزيز و خاله جون فيروزه رفتيم واسه خريد سيسموني و براي شما عزيزم كلي چيزهاي خوشگل خريديم اين چند وقت حسابي به جشن دعوت ميشيم اما هر سري من به بهانه اي در مي رفتم آخه من كمردرد شديدي دارم و خيلي نميتونم بشينم اما بلاخره قسمت شد كه به يكي از اين جشنها برم عزيز مامان شنبه 11 تيرماه سال 1390 اولين جشنی بود كه من و شما با هم رفتيم و اين اولين جشني بود كه مامان يه گوشه اي نشسته بود آخ...
نویسنده :
مامان رزي
13:05
خريدهاي خانم كوچولو
فرشته كوچولو ببين ديروز با بابايي چه چيزهاي خوشكلي واست خريديم آخه من هنوز شروع به خريدسيسموني نكردم قرار اين هفته با عزيز بريم براي خريد انگار يه جورايي اينا جزء اولين خريداته با يه عالمه چيزهاي خوشكله ديگه كه متاسفانه آپلود نميشه ...
نویسنده :
مامان رزي
20:06
سلام مسافر من
سلام دختر خوشكلم اين ترم كلاس زبان مامان به هر سختي كه بود تمام شد اما فكر كنم ترم ديگه نتونم برم كلاس آخه اين روزها شكم ماماني هي بزرگتر ميشه و شما هم شيطون تر والبته به خاطر كمر درد شديدي كه دارم نمي تونم مدت زيادي بشينم . عزيز ماماني حركتهاي شما توي شكمم ديگه خيلي واضح شده . تازگي وقتي من و بابايي باشما صحبت مي كنيم با حركتات يه جورايي جواب ميدي و اين نشون ميده كه كاملا" متوجه اي. اين خيلي احساس شيرين و لذت بخشيه ، با هر تكونت كلي به مامان انرژي ميدي چون مي فهمم كه دخمر نازم صحيح و سالم . ...
نویسنده :
مامان رزي
3:32